Monday, April 30, 2007

آرزوها

نامی عزیز منو به بازی آرزوها دعوت کرده‌اند. فکر کنم باید ۵ تا آرزو می‌نوشتم ولی ۳ تا می‌نویسم:
آرزو دارم که ...
- هیچ جنگ دیگه‌ای در هیچ نقطه‌ای از دنیا اتفاق نیافته
- هیچ کودکی بدون عشق بدنیا نیآید
- بدون زجر کشیدن بمیرم (من از زجر کشیدن خیلی می‌ترسم ولی از مردن ترسی ندارم!)

برای ادامه بازی چپینه، سین‌دخت و انار رو دعوت می‌کنم.

Tuesday, April 17, 2007

تصمیم‌گیری

این روزها حال و حوصله هیچ کاری رو ندارم. دلیل اصلیش فکرهایی هستند که توی ذهنم هستند و تصمیم‌گیری در موردشون تاثیر بسیار زیادی بر روی زندگیم خواهد گذاشت. احساس می‌کنم که به سر یه چندراهی رسیدم و باید یکی از این راه‌ها رو برای ادامه زندگیم انتخاب کنم. تصمیم‌گیری برام بسیار مشکل شده چونکه هیچ‌کدومشون مسیر ایده‌آل من نیستند. به هر حال هرچه زودتر باید تصمیمم رو بگیرم چونکه این بلاتکلیفی و فکرهای درهم و برهم خیلی آزارم میدن. امیدوارم که بتونم انتخاب درستی داشته باشم.