Tuesday, December 19, 2006

جشنواره جوان خوارزمی


شنبه این هفته، مراسم جشنواره جوان خوارزمی برگزار شد. من هم در این مراسم حضور داشتم. در کارت دعوت، زمان شروع مراسم ساعت ۸ صبح نوشته شده بود. هرچند که به تجربه برام ثابت شده بود که معمولا چنین مراسم هایی با نیم ساعت تا یک ساعت تاخیر شروع می شوند ولی با امید به اینکه این مراسم با بقیه فرق داره و معتبر تره(!) و حتما سر موقع شروع میشه، راس ساعت مقرر به محل برگزاری این جشنواره رفتم. تقریبا همه مدعوین دور و بر ساعت ۸-۸:۳۰ اومدند به غیر از وزرای دعوت شده و معاون اول رئیس جمهور. مراسم هم که بدون این اشخاص قابل برگزاری نبود و باید صبر می کردیم تا آنها هم حضور پیدا کنند. دو وزیر آموزش و پرورش و علوم، تحقیقات و فن آوری حدود ساعت ۱۰ اومدند ولی آقای معاون اول رئیس جمهور ساعت ۱۰:۳۰ تشریف آوردند. بالاخره بعد از تاخیر حدود ۲ ساعت و نیم، مراسم شروع شد. جالب است که کل مراسم حدود یک و نیم ساعت طول کشید! ماهم که از کل کار آنروزمان باز ماندیم. انشاالله که این آقایون محترم وزرا و معاون اول رئیس جمهور، وظایف خودشون در اداره مملکت را با نظم بهتری انجام دهند.

Tuesday, December 5, 2006

قانون جدید معافیت تحصیلی

پسرهایی که برای گرفتن معافیت تحصیلی برای ادامه تحصیل در یکی از سه کشور آمریکا، کانادا و انگلیس اخیرا به وزارت علوم مراجعه کرده اند بهشون گفته شده که از اول این هفته (11 آذر 85) دیگه برای این کشورها معافیت تحصیلی صادر نمیشه. احتمالا هدف دولت محترم از این تصمیم جدید، موارد زیر است:

- جلوگیری از فرار مغزها: با توجه به اینکه اکثر دانشجوهایی که قصد تحصیل در یکی از این سه کشور را دارند، از نفرات برتر دانشگاه های کشور و برگزیده های المپیادهای علمی و یا به عبارت دیگه مغزهای ناب! هستند، با این قانون میشه جلوی فرارشون را گرفت.

- جلوگیری از ترویج فرهنگ مبتذل غرب: به علت اینکه دانشجویان ایرانی که برای ادامه تحصیل به این سه کشور میرن شدیدا علاقمند به بازگشت به کشور و خدمت به آن هستند، این کارشون باعث ترویج فرهنگ مبتذل غربی در کشور میشه.

- دلسوزی برای دانشجویان با استعداد: با توجه به اینکه تحصیل در این کشورها خیلی پرهزینه است و نیز کسانی قصد ادامه تحصیل دارند بلوغ فکری کافی برای تشخیص صلاح خودشون ندارند، دولت قصد داره تا با جلوگیری از خروجشون، پول جیب اونها را حفظ کنه. این مساله دقیقا مشابه قضیه اینترنت پر سرعت است که چندی پیش اعلام کردند به خاطر اینکه کاربران خانگی نیازی بهش ندارند برای صرفه جویی در هزینه خانواده ها اونو ممنوع اعلام میکنند.

- تحریم کشورهای غربی: کاملا بدیهی است که تمام پیشرفتهای تکنولوژیکی غرب به خاطر بهره گیری دانشگاه های اونها از دانشجوهای ایرانی است. به همین خاطر، تا زمانی که این کشورها نسبت به ما خصومت داشته باشند اونها را از نظر مغزی تحریم می کنیم تا مجبور بشن با شرایط ما کنار بیایند.


برای موفقیت بیشتر در خصوص این اهداف، پیشنهاد می کنم تا اقدامات زیر هم صورت گیرد:

- سربازی برای دخترها هم اجباری شود تا بشه با این قانون جلوی رفتن اونها را هم گرفت

- چون فقط تعدادی از پسرهایی که قصد ادامه تحصیل در این کشورها را دارند، با مشکل سربازی مواجه هستند، بهتر است قانونی وضع شود تا همه افرادی که قصد خروج از کشور را دارند مجبور شوند دوباره دوره مقدس سربازی را بگذرانند.

- کشورهای دیگر غربی را هم مشمول این قانون کنند. البته بدیهی است که کشورهای دوست و هم پیمان مانند ونزوئلا، کوبا و بولیوی باید از این قانون مستثنی باشند.

Wednesday, November 29, 2006

کودکان خیابانی


کودکان خیابانی در شهرهای ایران و مخصوصا در تهران به قدری زیاد شده اند که تقریبا در همه جای شهر دیده میشن. خیلی وقت ها، ماها به این موجودات بی گناهی که اسیر دست یک عده آدم بی وجدان و سودجو شده اند هیچ توجهی نمی کنیم. بعضی وقت ها هم یه صحنه خاص ما رو متوجه اونها میکنه که دلمون به حالشون میسوزه. یک چنین صحنه هایی برای من هم زیاد اتفاق افتاده. مثلا، چند سال پیش، از جلوی پارک ساعی رد می شدم که یک دختر بچه 4-5 ساله اومد بطرف من و با صدای بسیار نازی که داشت از من ملتمسانه میخواست تا یه بسته آدامس ازش بخرم. یا پارسال در یک شب زمستانی سرد از یکی از خیابونهای باصطلاح بالاشهری تهران رد می شدم که متوجه یکی از این بچه ها شدم که فقط یک تیشرت نازک تنش بود و در کنار خیابون داشت از سرما میلرزید. دقیقا جلوی چند مغازه لباس فروشی با لباس های شیک و مشتری های شیک پوش.
اما یکبار ناظر صحنه ای بودم که منو بشدت تحت تاثیر قرار داد. نزدیک ظهر بود و در یک ایستگاه اتوبوس منتظر اومدن اتوبوس بودم. ایستگاه خلوت بود و به غیر از من فقط یک پیر مرد اونجا بود. متوجه یک سرباز شدم که دست کودکی را گرفته بود و داشت بطرف من می اومد. از من در مورد مسیر اتوبوس هایی که از اون ایستگاه رد می شدند پرسید و بعد از اینکه مطمئن شد می تونه با یکی از اون اتوبوس‌ ها به مقصد خودش برسه، در کنار من بر روی نیمکت نشست. کودکی که همراش بود حالت بسیار عجیبی داشت. قد و قواره‌ او به اندازه یک کودک 5 یا 6 ساله بود ولی چین و چروک صورتش اونو 50 ساله نشون می داد. با چشمان کم فروغش به ماشین ها خیره شده بود و گاهی اوقات از تردد اونها وحشت زده به نظر می رسید. سرباز که متوجه شد حالت عجیب اون کودک توجه منو جلب کرده، شروع به صحبت در موردش کرد.
از طرف پاسگاه محل خدمتش به او گفته بودند تا اون کودک را به بهزیستی تحویل بده. ظاهرا اون دختر بچه (تا اون لحظه من فکر می کردم او یک پسر بچه است!) را در حالت نیمه بیهوش در یک محله خلوت پیدا کرده بودند. در گزارشی که پزشکی قانونی بعد از معاینه او به کلانتری داده بود، عنوان شده بوده که این بچه 5 ساله است و تحت آزار و اذیت شدید قرار گرفته. در همه جای بدنش جای سوختگی وجود داشته که ناشی از آتش سیگار بوده (این سوختگی ها روی صورت و دستهاش هم وجود داشتند). از همه هولناکتر این بود که اون بچه نگون بخت بارها و بارها مورد تجاوز جنسی قرار گرفته بود. آزار و اذیت این دختر بچه بقدری شدید بوده که اون طفل معصوم لال شده بود و قادر به حرف زدن نبود.
من فکر میکنم کسی که از آزار دادن دیگران (حتی آزار کلامی) لذت میبره، از نظر روانی مشکل داره ولی آزارهایی که به این دختر بیچاره داده شده بود فقط از یک بیمار روانی حاد بر میاد. من نمیدونم که چه مسائلی باعث شده بود که اون فرد (یا افراد) دچار بیماری روانی شوند ولی مطمئنم بلایی که به سر این بچه آورده بودند تمام زندگی اونو تباه کرده.
یک سوال! آیا موجودات دیگه دچار بیماری روانی نمیشن؟ چرا فقط این موجودی که از او به عنوان اشرف مخلوقات یاد میشه، چنین کارهای فجیعی را درمورد همنوعان خودش انجام میده؟

Tuesday, November 21, 2006

خبر رادیو

امروز صبح که سوار تاکسی بودم، خبری از رادیو شنیدم که برام جالب بود:
آقای حداد عادل (رئیس مجلس) از آیت‌الله جوادی آملی و چند استاد دیگر حوزه علمیه قم خواست تا در صحن مجلس برای نمایندگان کلاس اخلاق برگزار کنند!
شما به عنوان یک ایرانی با شنیدن چنین خبری چه حالی بهتون دست میده؟

Monday, November 20, 2006

ازش بدم میاد

ازش بدم میاد چون...
- با اینکه در یک کشور آزاد تحصیل کرده و الان استاد دانشگاهه، مفهوم آزادی رو درک نکرده
- لاک زدن را برای خواهرهای 3-4 ساله‌اش ممنوع میکنه در حالی که بچه های خودش همیشه لاک میزنند
- پدر و مادرش را از خریدن مبل منع میکنه چرا که اعتقاد داره آلات تجملی هستند و در نتیجه حرام
- وقتی فهمید برادر 15 ساله‌اش نماز نمیخونه به پدرش گفت باید بزنه تو گوشش و اونو از خونه‌اش بندازه بیرون
- براش اهمیتی نداره که وقتی میره در یکی از پارکهای یک مملکت غربی نماز جماعت برگزار میکنه همه پارک را ترک میکنند
- وقتی خواهر کوچکترش که پزشکه، میخواست با مردی ازدواج کنه رفت و به اون مرد گفت اگر خواهرش نماز نخواند یا موهاش دیده شد ویا آرایش کرد باید اونو تنبیه کنه
- با اینکه رشته‌اش فنی است، برای دانشجوهاش کلاس نهج‌البلاغه میذاره و به اونایی که در این کلاس‌ها شرکت کنند، نمره قبولی میده
- از صبح تا شب و شب تا صبح مراسم دعا برگزار میکنه ولی مادر پیرش را از یاد برده
- هر نوع موسیقی را حروم میدونه و موقعی که رادیو یا تلویزیون جمهوری اسلامی موسیقی پخش میکنه سریع خاموشش میکنه بدون اینکه توجهی به بقیه داشته باشه
- هرکاری میکنه تا به خیال خودش امام زمان زود تر ظهور کنه

Friday, November 10, 2006

هدف از ازدواج

انار سوالی را پرسیده‌ که چند سالی است ذهن منو هم کم و بیش مشغول کرده‌. تصمیم گیری در مورد اینکه یک نفر باید ازدواج کنه یا نه، یک تصمیم کاملا شخصیه که باید توسط خود اون فرد گرفته بشه و نمیشه یک جواب کلی و قطعی به این سوال داد. من فکر می‌کنم که تصمیم گیری در این مورد باید با دقت انجام بشه چونکه مطمئنا تاثیر مهمی در زندگی فرد خواهد داشت. متاسفانه خیلی از مردم ازدواج را به عنوان یک امر طبیعی و بدیهی میدونن و به حد کافی در موردش فکر نمی‌کنند و بیشتر به مرحله بعدی یعنی معیارهای انتخاب همسر می‌پردازند.
من ازدواج را تضمین و تعهدی رسمی می‌دونم که دو نفر در قبال اجتماع و فرزند یا فرزندانشون میدن تا وظایف خودشون در نگه داشتن و بزرگ کردن اونها را بطور کامل انجام بدهند. البته بدیهی است که بخشی از این تعهد باید مشخص کننده تعهدات متقابل همسرها برای رسیدن به این هدف باشه. با این تعریف، ازدواج زمانی معنا پیدا می‌کنه که دو نفر تصمیم می‌گیرند که فرزندی داشته باشند. به خاطر حساسیتی که من شخصا در قبال بچه‌ها دارم، پای‌بندی به این تعهد ازدواج را بعد از به دنیا اومدن بچه بسیار مهم می‌دونم. البته این رو هم بگم که ازدواجی که ایده‌آل منه با ازدواجی که این روزها انجام میشه (مخصوصا توی ایران) کاملا متفاوته. واقعیت اینه که ازدواج به صورت یک قرارداد تجاری دراومده و اصل مطلب که همون مساله فرزند هست تقریبا فراموش شده.
حالا اگر کسی نخواد که پدر یا مادر بشه در مورد اون فرد ازدواج مفهوم اصلی خودش را از دست میده و تبدیل به یک قرارداد تجاری میشه که با قراردادهای تجاری دیگه تفاوت زیادی نداره و دلیلی برای انجامش وجود نداره.
با این گفته‌ها، برای من تصمیم گیری در مورد اینکه باید ازدواج کرد یا نه بستگی به جواب این سوال داره که آیا باید بچه‌دار شد یا نه. یا به عبارت دیگه چه هدف منطقیی برای بچه‌دار شدن وجود داره. خیلی خوشحال میشم اگه نظراتتون در مورد این سوال رو بنویسید. خودم هم سعی میکنم تا پستی در مورد این سوال داشته باشم.

Tuesday, November 7, 2006

بهم ریخته بود

دیروز که اومدم تو وبلاگم، دیدم که کلا به هم ریخته. هر کاری هم کردم نتونستم درستش کنم. خلاصه مجبور شدم کل وبلاگ رو از اول درست کنم و متاسفانه نتونستم کامنت ها و بعضی از پست هام را بازیابی کنم. این هم مشکل مهاجرت از بلاگر به بلاگر بتا!

Saturday, November 4, 2006

خودروهای تک سرنشین


یکی از بحث هایی که این روزها همه جا به گوش میرسه، بحث خودروهای تک سرنشینه. خیلی ها اعتقاد دارند که دولت باید جلوی تردد این خودروها رو بگیره یا حداقل محدودیت هایی براشون بگذاره. این نظر معمولا بعد از سردرد گرفتن و کلافه شدن از ترافیک تهران داده میشه! ولی واقعا چنین نظراتی درست اند؟ کسی که از ماشین شخصی (تک سرنشین) استفاده میکنه مسلما دنبال اینه که از امکاناتی که داره در جهت راحتی خودش استفاده کنه. آیا این کار اشتباهیه؟ آیا با این کار حقوق شهروندی کسی ضایع میشه؟
جواب من به این سوالها منفیه ولی مشکلی که این وسط وجود داره، یارانه بنزینه. طبق آمار منتشر شده، فقط 20 درصد مردم جامعه از این یارانه بطور مستقیم استفاده میکنن. به عبارت دیگه، بخشی از هزینه هایی که برای راحتی صاحب یک خودروی تک سرنشین پرداخت میشه از جیب عمومی مردم کل جامعه است. برای رفع این مشکل تنها راه منطقی اینه که دولت یارانه بنزین رو قطع کنه و اون رو به قیمت جهانی اش عرضه کنه. من مطمئنم که این کار در کنار بهتر کردن سرویس های ایاب و ذهاب عمومی مشکل ترافیک رو هم کمتر میکنه!

Friday, October 27, 2006

تالار وحدت


هفته پیش برای دیدن تاتر لیلی و مجنون به تالار وحدت رفته بودم. آدم موقعی که به جاهایی مثل تالار وحدت میره کنتراست شدید تو جامعه ایران رو به خوبی احساس میکنه. یک نکته جالب هم اینه که تقریبا تمامی مراکز مربوط به هنرهای مدرن در زمان حکومت قبلی ساخته شده‌اند؛ مثل موزه هنرهای معاصر یا همین تالار وحدت.

Wednesday, October 11, 2006

قابلیت های خاص موبایل


اخیرا ایمیلی در مورد بعضی از قابلیت های خاص موبایل گرفته ام که خیلی جالبه. من خودم این قابلیتها رو تست نکرده ام ولی دوستی که این ایمیل را فرستاده، گفته که خودش آنها را تست کرده:
1. شماره شرایط اورژانس مشترک در کل دنیا، 112 است. اگر در منطقه ای باشید که به شبکه سرویس دهنده موبایل خودتان دسترسی نداشته باشید، با گرفتن این شماره گوشیتان یک شبکه قابل دسترسی در آن ناحیه را جستجو خواهد کرد و شما را به شماره شرایط اورژانس آن وصل خواهد کرد.
2. اگر درب های ماشینتان با سیستم کنترل از راه دور باز می شوند و شما کنترل و کلید آن را داخل ماشین جا گذاشته اید و درب های ماشین هم قفل هستند، می توانید با موبایل کسی که به کنترل از راه دور یدکی ماشینتان دسترسی دارد تماس بگیرید. اگر آن فرد کلید باز کردن درب ماشین را در نزدیکی گوشی خود فشار دهد و شما هم در کنار ماشینتان باشید درب های ماشین باز خواهند شد! این قابلیت مخصوصا در سفر که با خانه تان فاصله زیادی دارید بسیار مفید است.
3. گوشی های نوکیا دارای یک باتری پشتیبان برای مواقع ضروری هستند. اگر باتری گوشیتان در حال تمام شدن است و شما نیاز به یک تماس مهم هستید، می توانید با وارد کردن کد #3370* این باتری را فعال کنید. این باتری هنگام شارژ باتری اصلی شارژ می شود.
4. هر گوشی موبایل دارای یک شماره سریال 15 رقمی است. شما با وارد کردن کد
#06#* می توانید شماره سریال گوشی خودتان را ببینید. اگر این شماره سریال را بعد دزدیده شدن گوشیتان در اختیار اپراتور قرار دهید، آنها می توانند گوشی شما را بلوک کنند و در نتیجه حتی در صورت تغییر سیم کارت بازهم گوشی غیر قابل استفاده خواهد بود.

Tuesday, September 26, 2006

ماه رمضان


از دیروز ماه رمضان شروع شده. هیچکسی مجاز به خوردن و آشامیدن در ملا عام نیست. در دید اول این مساله شاید خیلی هم آزار دهنده نباشه (چون بالاخره در یه جامعه اسلامی زندگی می‌کنیم!) ولی وقتی از دید کسی نگاه کنی که روزه نمی‌گیره و مجبوره به خاطر کار کردن صبح تا شب بیرون از خونه باشه این مساله واقعا آزار دهنده‌ است. آخه من نمیدونم واقعا کسانی که روزه می‌گیرن و بقیه را هم مجبور میکنن که جلوی آنها چیزی نخورن تا خدای نکرده هوس خوردن بهشون دست نده، ثواب می‌برن یا نه. میشه گفت این کار یه نوعی سلب کردن حق خوردن و آشامیدن است که جزو حقوق اولیه هرکسیه.

Tuesday, September 12, 2006

به بهانه 11 سپتامبر ...


دیروز سالروز واقعه ای تلخ بود. واقعه ای که در آن هزاران نفر در اثر حملات تروریستی به برج های مرکز تجارت جهانی در نیویورک کشته شدند. افرادی که این حمله را انجام دادند، افرادی هستند که ادعا دارند که با این کار خود، عده ای از کافران را به سزای اعمال خود رساندند. آیا واقعا قربانیان این حادثه کافر بودند؟ اصلا معنی کلمه کافر چیست؟ چه کسی صلاحیت این را دارد که تشخیص دهد کسی کافر است یا نه؟
یکی از نقاط ضعف هر مذهبی، قائل نبودن احترام به عقاید افرادی است که پیرو آن مذهب نیستند. این نقطه ضعف کم و بیش در اکثر مذاهب دنیا وجود دارد. اما نکته‌ای که وجود دارد این است که این تمایل در مذاهب زیرمجموعه دین اسلام بسیار پر رنگ‌تر است. تمایلی که به اعتقاد من باعث حادثه پنج سال پیش در آمریکا شد.
حملات 11 سپتامبر 2001 می تواند دلیل دیگری نیز داشته باشد که آن هم روانی بودن افرادی مانند بن‌لادن و دار و دسته‌اش است. اما اتفاقاتی که در عراق و افغانستان هر روز جان ده ها نفر را می‌گیرند چه؟ آیا آنها هم توسط افراد روانی بوجود می‌آیند؟ با اینکه شخصا معتقد هستم که تمام انسان‌ها کم و بیش دارای مشکلات روانی هستند، اما این مشکلات فقط در درصد بسیار کمی از افراد تا حدی قوی هستند که آنها را مجاب به کشتار همنوعان خود کنند. پس تنها عامل برای این اتفاقات می‌تواند مسائل اعتقادی باشد که کسانی را که اعتقادات متفاوتی دارند، گناهکار دانسته و شایسته مرگ.

Saturday, September 9, 2006

من هم اومدم!

بعد از مدتها کلنجار رفتن با خودم بالاخره من هم از امروز وبلاگ نویس شدم! امیدوارم که بتونم وبلاگمو زود به زود آپدیت کنم.